انتهای شب

باکس سرگرمی ایرانیان

انتهای شب

باکس سرگرمی ایرانیان

چرچیل

در کنار میز یکی از  سگ‌های  چرچیل ساکت نشسته بود  و  به  آنها نگاه میکرد،................

در کنار میز یکی از  سگ‌های  چرچیل ساکت نشسته بود  و  به  آنها نگاه میکرد، چرچیل خطاب به همرهانش گفت؛ چطوری  میشه از این خردل تند به این سگ داد؟ روزولت گفت من بلدم و مقداری  گوشت برید  و خردل را داخل گوشت مالید و  به طرف سگ رفت  و  گوشت  را  جلوی دهانش گرفته و شروع به نوچ نوچ کرد، سگ گوشت را بو کرد و شروع به خوردن کرد تا اینکه به خردل رسید، خردل دهان سگ را سوزاند و از خوردن صرفنظر کرد.

بعد نوبت به استالین رسید. استالین گفت هیچ کاری با زبون خوش پیش نمیره. مقداری از خردل را با انگشتهایش گرفته و به طرف سگ بیچاره  رفته  و  با  یک دستش گردن سگ را محکم گرفته و با دست  دیگرش خردل را به  زور به داخل دهان سگ چپاند، سگ با ضرب  زور خودش را از دست  استالین  رهانید و خردل را تف کرد.

در این میان که چرچیل به هر دوی آنها میخندید بلند شد و گفت: دوستان هر دوتاتون سخت در اشتباهید!  شما  باید  کاری بکنید  که خودش مجبور  بشه بخوره، روزولت گفت چطوری؟ چرچیل گفت نگاه کنید! و  بعد بلند شد  و با چهار انگشتش مقداری از خردل را به مقعد سگ مالید، سگ زوزه کشان در حالی‌ که به خودش میپیچید شروع به لیسیدن خردل کرد! چرچیل  گفت  دیدید چطوری میتوان زور را بدون زور زدن بمردمان  تحمیل کرد!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد