شعری از خیام
بگذار قلم را
به غزل بسپارم
شاید گره ای
باز شود از کــــارم
پرسید: مگر تو
هم غزل می گویی؟
گفتم: پـَـَـ
نــه پـَـَــــ ! فقط رباعـــی دارم
اعتراف میکنم
بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی
مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو
قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریهام گرفت! با چشای خیس
تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!!!!!!
اعتراف میکنم تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند
حجاب بود با روسری میشستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت
میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!!
30 نکته جالب که باید بدانیم
داوینچی همزمان با یک دست می نوشت و با یک دست نقاشی می کرد
هیتلر از مکان های بسته وحشت داشت
ادامه مطلب ...